سه تا گربه دیدم . دیشب توی تاریکی کوچه مان سه تا گربه دیدم .از غصه های دلم و برای پرت کردن حواس مجروح خودم،قصد کرده بودم سالاد زمستانی درست کنم. لوازم سنگینش را خریده بودم و می رفتم سمت خانه، گل کلم و هویج و کرفس و اینطور چیزها . گربه ها جزء لاینفک محله ی ما هستند . اما این سه تا فرق داشتند، هر سه یک شکل و یک رنگ و یک اندازه بودند و در قاب نگاه من این طور جانمایی شده بودند : اولی داشت استخوان گردنی را که از پلاستیک زباله ها بیرون کشیده بود می لیسید دومی نشسته بود بالای دیوار آجری کوتاه خانه باغی ویلایی و خوابیده بود .سومی ، سومی پوزه ی کوچکش را کرده بود لای تنه ی درهم پیچیده ی بوته ی سن و سال دار یاس و چشم هایش را طوری باز و بسته می کرد که انگار مست بود از بوی تنه ی دیرسال ِ یاس ِپر گل . نمی توانستم خریدها را زمین بگذارم و عکسشان را بردارم اما به خاطر سپردمشان من اگر چهارمین شان بودم حتما جفت آن یکی بودم که داشت بوته ی یاس را بو می کشید و دست از جویدن استخوان گردن و لمیدن بر حاشیه ی امن دیوار برداشته بود و انگار عاشق بود . یک دامن گل یاس ریخته بود پای دیوار و سایه ی من با بسته ی کوچک سیاهدانه که از عطاری خریده بودم به همراه قلب گنده ام در کوچه ی هفدهم می رفت و دور می شد .

 

                           


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

JUSTICE VIRTUAL UNIVERSITY دکتر روانپزشک آشپزباشی صندوق قرض الحسنه شهیدان حمیدرضا و محمدرضا اله پرست مرجع خرید و فروش انواع کفپوش ورزشی ،مت یوگا ,استپ ورزشی,کفپوش تاتامی کودک،تاتامی مهدکودک راههای درآمد از اینترنت تعمیرات شوفاژو پکیج دیواری شهید عباس اجاقلو آپدیت افلاین و آنلاین انتی ویروس نود 32 ZAPCO